من بقول دشمنان هرگز نگيرم ترک دوست

شاعر : خواجوي کرماني

کز نکورويان اگر بد در وجود آيد نکوستمن بقول دشمنان هرگز نگيرم ترک دوست
حال ليلي گو که مجنون همچنان در جستجوستگر عرب را گفتگوئي هست با ما در ميان
بلبل ار وصف گل سوري نگويد هرزه گوستچون عروس بوستان از چهره بگشايد نقاب
دشمن جان خودست آنکس که برگردد ز دوستگر چه جانان دوست دارد دشمني با دوستان
سر بنه چون در سر چوگان هواي زخم گوستهمچو گوي ارزانکه سرگردان چوگان گشته‌ئي
کانکه او را آبروئي هست پيشش خاک کوستکاشگي از خاک کويش من غباري بودمي
روضه‌ي بستان خلدست اين که بادش مشکبوستچشمه‌ي جانبخش خضرست آن که آبش جانفرانست
هيچ مي‌داني کز آنساعت دلم در بند اوستچون صبا حال پريشاني زلفت شرح داد
ورنه در هر گوشه ماهي سرو قد لاله روستبا تو خواجو را برون از عشق چيزي ديگرست